دردونه من
دردونه من عزیز دل مامان این روزا خیلی شیرین شدی وای که مامان میمیره برات چند روز پیش بود که از بس شیرین کاری میکردی منم که نتونستم خودمو کنترل کنمو ........... ازاون لپت یه گاز گرفتم ببخش عزیزم از اون بدتر چند روز بعد دیدم که جاش یه کوچولو کبود شده وقتی بابا شب اومد خونه ودیدخیلی ناراحت شدو پرسید که جریان چیه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ منم نتونستم راستشو بهش بگم و گفتم خورده به میز نفس مامان بازم ازت معذرت میخوام امیدوارم که منو ببخشی الان که این خاطره رو واست مینویسم ساعت 1/5 شبه دیدم خوابم نمیاد گفتم اینجا رو خط خطی کنم الان درست عین فرشته ها گرفتی و خوابیدی البته دست بابا درد نکنه امشب بابایی خوابوندتت راستی بابا هم خیلی دوست داره عاشقته. ...
نویسنده :
مهناز
9:27