ال آی فتح پورال آی فتح پور، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 22 روز سن داره

فرشته کوچولوی ما ال آی

دردونه من

دردونه من عزیز دل مامان این روزا خیلی شیرین شدی وای که مامان میمیره برات چند روز پیش بود که از بس شیرین کاری میکردی منم که نتونستم خودمو کنترل کنمو ........... ازاون لپت یه گاز گرفتم ببخش عزیزم از اون بدتر چند روز بعد دیدم که جاش یه کوچولو کبود شده وقتی بابا شب اومد خونه ودیدخیلی ناراحت شدو پرسید که جریان چیه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ منم نتونستم راستشو بهش بگم و گفتم خورده به میز نفس مامان بازم ازت معذرت میخوام امیدوارم که منو ببخشی الان که این خاطره رو واست مینویسم ساعت 1/5 شبه دیدم خوابم نمیاد گفتم اینجا رو خط خطی کنم الان درست عین فرشته ها گرفتی و خوابیدی البته دست بابا درد نکنه امشب بابایی خوابوندتت راستی بابا هم خیلی دوست داره عاشقته. ...
28 دی 1392

طی 11ماه

نفس مامان اینجا دقیقا چهل روزه ای     فرشته مامان و بابا بیست روزه شه         هستی من اینجا یک ساعته که اومدی   قربون اون خنده هات بشم من   ال آی وقتی تعجب می کنه   دالی   این روزا خیلی شیطون شدی   جیگرمی   دوتا مروارید ال آی   چیکار کنم خدایا   ال آی اینجا چهار ماهه شه کم کم یاد میگیره همه چی رو با دستش بگیره   وقتی دو ماهه بودی ...
28 دی 1392

فرشته کوچولو

وقتی یک فرشته کوچولو توخونه داشته باشی این یعنی اوج خوشبختی وقتی این فرشته نازو دوست داشتنی با حرفهاش و کاراش واداهاش حسابی دلربایی میکنه وشادیتون رو صد چندان که هر لحظه برا داشتنش از خداوند بزرگ شکر گذار باشید دنیاتون میشه مثل بهشت ...
25 دی 1392

نوزادی

چند وقتی بود که میخواستم وبلاگی برات باز کنم تا همه خاطراتتو توش بنویسم البته دوست داشتم از همون بدو تولد باشه ولی از بس به تو مشغول بودم که نتونستم از بس شیطونی و ورجه وورجه میکنی     امروز تونستم به یاری خدا بازش کنم چند تا از عکساتو میذارم از بدو تولد تا الان که یازده ماه و پنج روزه هستی مامانی قربونت بشه انگار همین دیروز بود که تو بغلم گرفتمو لمست کردم برای اولین بار نمیدونی چه حسی بهم دست داده بود انگار تموم خوشی های دنیا مال من بود. بابا هم خیلی ذوق میکرد وقتی آوردنت تو اتاق(بیمارستان)هر دومون از خوشحالی زدیم زیر گریه آخ که چه روزی بود یادش بخیر   ...
25 دی 1392
1